ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
مردی
از سفر حج برگشته ، سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را برای امام صادق
تعریف میکرد ، مخصوصا یکی از همسفران خویش را بسیار میستود که ، چه مرد
بزرگواری بود ، ما به معیت همچو مرد شریفی مفتخر بودیم . یکسره مشغول طاعت و
عبادت بود ، همینکه در منزلی فرود میآمدیم او فورا به گوشهای میرفت ، و
سجاده خویش را پهن میکرد ، و به طاعت و عبادت خویش مشغول میشد .
امام : " پس چه کسی کارهای او را انجام میداد ؟ و که حیوان او را تیمار میکرد ؟ "
- البته افتخار این کارها با ما بود . او فقط به کارهای مقدس خویش مشغول بود و کاری به این کارها نداشت .
- " بنابر این همه شما از او برتر بودهاید " .
داستان راستان جلد اول