چهارده معصوم

چهارده معصوم

چهارده معصوم

چهارده معصوم

علی و عاصم

علی - علیه ‏السلام - بعد از خاتمه جنگ جمل  وارد شهر بصره شد . در خلال ایامی که در بصره بود ، روزی به عیادت یکی از یارانش ، به نام " علاء بن زیاد حارثی " رفت . این مرد خانه مجلل و وسیعی داشت. علی‏ همین که آن خانه را با آن عظمت و وسعت دید ، به او گفت : " این‏ خانه به این وسعت ، به چه کار تو در دنیا می‏ خورد ، در صورتی که به خانه‏ وسیعی در آخرت محتاج تری ؟ ! ولی اگر بخواهی می‏توانی که همین خانه وسیع‏ دنیا را وسیله‏ ای برای رسیدن به خانه وسیع آخرت قرار دهی ، به اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی ، صله رحم نمایی ، حقوق مسلمانان را در این خانه ظاهر و آشکار کنی ، این خانه را وسیله زنده ساختن و آشکار نمودن‏ حقوق قراردهی ، و از انحصار مطامع شخصی و استفاده فردی خارج نمایی " .
علاء : " یا امیر المؤمنین ، من از برادرم عاصم پیش تو شکایت دارم "
- " چه شکایتی داری ؟ "
- " تارک دنیا شده ، جامه کهنه پوشیده ، گوشه گیر و منزوی شده همه‏ چیز و همه کس را رها کرده " .

- " او را حاضر کنید ! "
عاصم را احضار کردند و آوردند . علی " ع " به او رو کرد و فرمود : " ای دشمن جان خود ، شیطان عقل تو را ربوده است ، چرا به زن و فرزند خویش‏ رحم نکردی ؟ آیا تو خیال می‏کنی که خدایی که نعمتهای پاکیزه دنیا را برای‏ تو حلال و روا ساخته ناراضی می‏شود ، از اینکه تو از آنها بهره ببری ؟ تو در نزد خدا کوچکتر از این هستی " .
عاصم : " یا امیرالمؤمنین ، تو خودت هم که مثل من هستی ، تو هم که به‏ خود سختی می‏دهی و در زندگی بر خود سخت می‏گیری ، تو هم که جامه نرم‏ نمی‏پوشی و غذای لذیذ نمی‏خوری ، بنابراین من همان کار را می‏کنم که تو می‏کنی ، و از همان راه می‏روم که تو می‏روی " .
- " اشتباه می‏کنی ، من با تو فرق دارم ، من سمتی دارم که تو نداری ،
من در لباس پیشوایی و حکومتم ، وظیفه حاکم و پیشوا وظیفه دیگری است .

خداوند بر پیشوایان عادل فرض کرده که ضعیفترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی  شخصی خود قرار دهند. و آن طوری زندگی کنند که تهیدست ترین مردم زندگی‏ می‏کنند . تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نکند ، بنابراین من‏ وظیفه ‏ای دارم و تو وظیفه ‏ای "


داستان راستان جلد اول

نهج البلاغه خطبه 207



مسیحی و زره علی (ع)

در زمان خلافت علی - علیه‏السلام - در کوفه ، زره آن حضرت گم شد . پس‏ از چندی در نزدیک مرد مسیحی پیداشد . علی او را به محضر قاضی برد ، و اقامه دعوی کرد که : " این زره از آن من است ، نه آن را فروخته‏ ام و نه‏ به کسی بخشیده ‏ام . و اکنون آن را در نزد این مرد یافته‏ ام " .

 قاضی به‏ مسیحی گفت : " خلیفه ادعای خود را اظهار کرد ، تو چه می‏گویی ؟ "

 او گفت : " این زره مال خود من است ، و در عین حال گفته مقام خلافت را تکذیب نمی‏کنم ( ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد ) . " .
قاضی رو کرد به علی و گفت : " تو مدعی هستی و این شخص منکر است ، پس بر تو است که شاهد بر ادعای خود بیاوری " .
علی خندید و فرمود : " قاضی راست می‏گوید ، اکنون می ‏بایست که من شاهد بیاورم ، ولی من شاهد ندارم " .
قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد ، به نفع مسیحی حکم کرد ، و او هم‏ زره را برداشت و روان شد .

ولی مرد مسیحی که خود بهتر می‏دانست که زره مال کی است ، پس از آنکه‏ چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شد و برگشت ، گفت : " این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست ، از نوع حکومت انبیاست " ، و اقرار کرد که زره از علی است . طولی نکشید او را دیدند مسلمان شده ، و با شوق و ایمان در زیر پرچم علی‏ در جنگ نهروان می‏جنگد.


الامام علی صوت العداله الانسانیه، صفخه 63

بحارالانوار، جلد9، چاپ تبریز، صفحه 598

داستان راستان جلد اول

هدف از آفرینش انسان چیست ؟چرا ما محکوم به زندگی کردن هستیم ؟

اگر انسان برای رسیدن به تکامل آفریده شده ، با توجه به اینکه خدا الرحم الراحمین است ، چرا برای رسیدن به این کمالی که این روزها ما جوانها کمتر در بین اطرافیان می بینیم ( یا اصلاً نمی بینیم ) ، زندگی در دنیا را با این همه مصیبت و بد بختی انتخاب کرد ؟
مگر خداوند در قرآن نمی فرماید که " ان النسان لکفور " و یا " ان النسان لکنود و انه علی ذالک لشهید " و . . . اگر خداوند خود می فرمایند که انسان سخت ناسپاس و کفر کیش است و خود این را بهتر می داند و حتی می فرماید "انسان بر نیک و بد کردار خویش آگاه است هر چند اینکه پرده های عذر بر خود بیفکند " ، چه انتظار بس بزرگی که بخواهد در صراط مستقیم حرکت کند ؟
خدا خود می فرمایند که " عده ای قلیل از متأخرین مشتاقانه در ایمان از همه پیشی گرفتند "( سوره واقعه ) خوب این عده قلیل از متأخران و جمع بسیار از امتهای پیشین را یکجا به مقصود نهایی خود که کمال است می رساند و عدهء بسیاری را که خداوند در جای جای قرآن صحبت از اعمال و عقوبت آنها می کند ، از زیستن در این دنیای پوچ و بدبختی های متعاقب آن می رهانید .
چرا خدا انسان را خلق کرد ، اگر خود می گوید که انسان سخت ناسپاس و کفر کیش است ؟

تکلیف آنهایی که نمی توانند به کمال برسند چیست ؟ چرا ما محکوم به زیستن هستیم ؟

  ادامه مطلب ...

امام حسن مجتبی (ع) 1

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ مَنْ نَصَحَ لِلَّهِ وَ أَخَذَ قَوْلَهُ دَلِیلًا هُدِیَ لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ‏ وَ وَفَّقَهُ اللَّهُ لِلرَّشَادِ وَ سَدَّدَهُ لِلْحُسْنَى فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ مَخْذُولٌ فَاحْتَرِسُوا مِنَ اللَّهِ بِکَثْرَةِ ِ الذِّکْر

هان اى مردم! کسى که براى خدا نصیحت کند و کلام خدا را راهنماى خود گیرد، به راهى پایدار رهنمون شود و خداوند او را به رشد و هدایت موفّق سازد و به نیکویى استوار گرداند، زیرا پناهنده به خدا در امان و محفوظ است و دشمن خدا ترسان و بى یاور است و با ذکر بسیار خود را از [معصیت خداى] بپایید.


تحف العقول ص 227

گناه شناسی

کتاب گناه شناسی

نویسنده : محسن قرائتی

ناشر : مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن

تعداد صفحات: 112

نوع فایل : pdf

حجم فایل : 850 کیلوبایت

دریافت