درد و دل باشهدا

دنیا را نمی خواهم... همه برای تو...


آب مال تو... هوا مال تو... نان مال تو... آسمان مال تو... خاک مال تو...

اما... اما نه... اندکی صبر کن... خاک را نه...

خاک را میخواهم... خاک کربلا را  نمی دهم...

شلمچه را... نه،نمی دهم...

طلاییه... آن را هم نمی دهم...

هویزه،فکه،اروند،دهلاویه،فتح المبین،...

نه، هیچ یک را نمی دهم.

همه شان برای من کربلایند...

خون ها را نمی دهم، یاد شهدا را نمی دهم...

اگر بدهم،قلبم چه می شود؟برای چه بتپد؟

وحالا مدتی است از این خاک ها دور شده ام

گویی از شهدای این خاک ها دور شده ام

دلتنگم دلتنگ کربلا

دلتنگم دلتنگ یک اربعین و یک کربلا

دلتنگم دلتنگ یک جرعه اب حرم

دلتنگم دلتنگ فکه

دلتنگم دلتنگ دوستی ام با شهدا

شهدا میشود یک یادم تو را فراموش گویید

و از نو با هم دوست شویم

دلتنگم دلتنگ دستگیری هایتان

اگر روزی امد و دستم از میات دستانتان رها شد

خدا کند که دیگر روی زمین نباشم

دلتنگم دلتنگ قرار و مدار هایی که با شما بستم و فراموش کردم

دستم را دوبار میگیرید؟؟؟؟

بال هایم شکسته!

من فقط پرواز میخواهم پروازی از جنس شما هااااا.

راستی شهیدخوشا بحالت چه پروازی داشتی

از چهره ات مشخص است که خوب رسم پریدن را یاد گرفتی

از چشم نداشته ات معلوم است که.......

از صورت نصفه ات معلوم است که.............

کمی به ما هم یاد میدهی رسم خوب بودن را


گوشهایت را دادی تا ما چشم و گوشمان باز شود

چشم و گوشمان که باز نشد هیچ، بماند!

شرمنده ی ایثارتم شديم جوانمرد

خوشا به حال آنان که پروازشان اسیر هیچ قفس نشد

و هیچ بالی اسیر پروازشان نساخت...

خوشا به حال آنان که از رهایی رهیدند

و  بال  وبال جانشان نشد

خوشا به حال آنان که...

خوشا به حال ما، اگر شهید شویم

حدیث سینه‌های گلگون

یاران مردانه رفتند؛ اما هنوز تکبیر وفاداری‌شان از مناره‌های غیرت این دیار به گوش می‌رسد. یاران عاشقانه رفتند؛ اما هنوز لاله‌های سرخ دشت‌های این خاک به یمن آنان به پا ایستاده‌اند.

یاران غریبانه رفتند؛ اما هنوز بوی عطر جانمازشان شعر سپید یاس را می‌سراید. یاران رفتند و هنوز نام و یادشان زینت‌بخش کوچه‌های شهر است.

... و، من و تو،!

در این ساحل باشکوه و امن آنان ایستاده‌ایم و در این حضور عطرآگین و آسمانی‌شان در آرامشیم و از سرخی آنان دشت‌های‌مان سرخ و لاله‌گون است.

آنان مردان همیشه جاویدان این دیار دلیرانند. آنان آینه‌های تمام‌نمای راه عزت و شرف من و تواند. ... نگاه کن! نور از پیشانی‌های به خاک افتاده آنان می‌طرواد. برخیز! دست در دست هم دهیم و در امتداد مهر بمانیم!


خواهرم از بی حجابی تو سو استفاده می کنند!


خواهرم از بی حجابی تو سو استفاده می کنند!

حجاب نداشته باشی حتی اگر پیرو خط رهبری هم باشی یک ریال هم ارزش ندارد!
ولایت فقیه ادامه راه شیعه اسلام هست و اسلام ادامه راه پیامبران ، و پیامبران ادامه دهنده راه خداوند متعال  ، شرط اولیه برای مسلمان شدن حجاب است! حجاب! "نه بد حجابی و نه بی حجابی!"

آن دسته دیگر از خواهران هم که خیلی آزاد فکر می کنند بدانند که یک دکور زیبا تا زمانی استفاده دارد که سالم بماند و قدیمی نشود ، سالم بودن دکور ملاک خانواده های عاقل و متدین و صرفه جو است ولی قدیمی شدن ملاک خانواده های مصرف گرا و تنوع طلب و اصراف کار .

سالم ماندن شما ملاک مردان درستکار می شود و قدیمی نشدن شما ملاک مردان منحرف و بدکار.

منبع:مقتدر مظلوم


ما گم شده ایم




شاید ما نمی دانیم

ما رفته ایم

ما گم شده ایم!!

اما شهدا

هر روز زنده تر می شوند

و هر روز پرواز را مرور می کنند...

تا شاید ما بفهمیم

چقدر به انتهای زمین سقوط کرده ایم...

چقدر از آسمان فاصله گرفته ایم !!!

شرمنده ايمـــ


سلام بر تمامي شهدا از صدر اسلام تا کنون

سلام بر شهداي دفاع مقدس

شهدا شرمنده ايمـــ که جامعه به فساد کشيده شده

شرمنده ايمــــ که بي حيايي و بي عفتي مايه مباهات شده

شرمنده ايمـــ که ارزش آدمها رو به جيبشون ميدونيم

شرمنده ايمـــ که تلاش براي قرب الهي تبديل شده به تلاش براي کسب سود بيشتر به هر طریق ممکن

شرمنده ايمـــ که امر به معروف و نهي از منکر درجامعه مرده

شرمنده ايمـــ که اقامون سيدعلي تنها شده

شرمنده ايمـــ که خانواده هاي شما رو به امان خدا گذاشتيم

شرمنده ايمـــ که شما ديگر جايي بين ما نداريد

شرمنده ايمــ که به مقدساتمان توهين مي شود وما ساکت مي نشینیم


شرمنده ايمـــ که جز غصه خوردن کار ديگري بلد نيستيم انجام بديم

شرمنده ايمـــ که ديدن منکر و گناه برايمان عادي شده

شرمنده ايمـــ که خونتان را پايمال کرديم

شرمنده ايمـــ که جز شرمساري چيز ديگري براي گفتن نداريم

باز هم مي گويم :

شرمنده ایمــــ شرمنده ایمــــ شرمنده ایمــــ


شهادت ام الائمه تسلیت....



بدون یار شدم، رفت آن که یارم بود

همان که وقت غم و غصّه غمگسارم بود

از این قنوت و از این دست های سرد تهی

مشخص است که هم دار و هم ندارم بود

مرا به تیغ نیازی نبود تا او بود

به ذوالفقار چه حاجت که ذوالفقارم بود

نکشت و کشت مرا، جان گرفت و هم جان داد

تبسّمش، که تسلّای جان زارم بود

هزار گل پس از او روی بسترش جا ماند

ولی مدینه نفهمید او بهارم بود

منم پیمبرِ بعد از پیمبر خاتم

که گریه، وحی من و چاه کوفه، غارم بود

در آن زمان که عدو خواست تا مرا ببرد

جواب محکم زهرا «نمی گذارم» بود

سکوت کردم و آهی کشیدم آن وقتی

که در نماز پسین، دومی کنارم بود

شهادت ام الائمه تسلیت....

چرا رفته اند؟

در روزگاری که چشم های سیاه شبه آدمیان حریص تر از همیشه است عده ای رویای زیبایی را درهتک عفت میبینند
در هتک حریمی که از تندیس حیاء یاس بوستان محمدی 
در دفتر ارزش های یک بانو به جای مانده است
بانو!...حجابت ، کیمیای غیرتت را به لبخندی هرز مفروش!

راستی تو که در بازار جلوه فروشی می کنی? هیچ می دانی صاحب این پوتین ها کجا رفته اند؟

چرا رفته اند؟
شهدا شرمنده ایم

موج وبلاگی دوست شهیدت کیه؟

               


   خیلــــــــی ها را صــــــــدا میزنند   

امـّـــا

   تنها عده ای میشنوند ! 

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

گام به گام عملی و مستند دوستی و انس با روح یک شهید

 گام (1) : انتخاب فقط 1 شهید

  گام (2) : عهد بستن با شهید

  گام (3) : شناخت شهید

  گام (4) : هدیه ثواب اعمال خود به روح شهید

  گام (5) : درگیر کردن خود با شهید

   گام (6) : عدم گناه در حضور رفیق !

  گام (7) : اولین پاسخ شهید

  گام (8) : حفظ و تقویت رابطه تا شهادت


لبخند شهید ~~~ موج وبلاگی


          

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~


  گام (1) : انتخاب فقط 1 شهید :

خیلی مهمه فقط یک شهید انتخاب کنید. نگید من به یه گُردان شهید رو میزنم بلکه یکیشون جوابمو بده ! شهدا در آخرالزمان اینقد غریب و مظلوم اند که منتظر یه نیت پاک و باصفا هستن تا خودشونو نشون بدن.

آلبوم شهدا رو باز کنید یا میتونید از عکس بالا کمک بگیرید. اولین ملاک انتخاب شهید قیافه و صورت شهیده. ببینید با لبخند کدوم شهید ته دلتون خالی میشه، ذوق میکنید، به وجد میایید !؟

آفرین. درسته. این همون دوست شماست.

  گام (2) : عهد بستن با شهید :

 یه جا که جلو چشمتون باشه بنویسید و امضاءکنید :

با دوست شهیدم عهد میبندم پای رفاقت او تا لحظه شهادت خودم خواهم موند و از تذکرات دوستانه او به هیچ وجه رو بر نمیگردونم. گام (3) : شناخت شهید :

تا میتونید از دوست شهیدتون اطلاعات جمع آوری کنید. ( عکس, متن, صوت, کلیپ, دستنوشته, وصیتنامه, خاطرات همرزمان, خاطرات همسر شهید, پوستر و ....)
بصورت خرید از فروشگاه و  دانلود از اینترنت.


  گام (4) : هدیه ثواب اعمال خود به روح شهید :

 از همین الان هر کار خیر و ثوابی انجام میدید مثل ( نماز واجب و مستحبی, ادعیه, زیارات, صدقه, حتی درس خواندن برای رضایت خدا, روزه و خمس و زکات و ....) سریع در ابتدا یا انتهای آن به زبان بیاورید :

( خدایا طاعت من اگرچه ناقص است ولی یه نسخه از ثوابشو هدیه میکنم به روح دوست شهیدم )

طبق روایات نه تنها از ثواب شما کم نمیشه بلکه بابرکت تر هم خواهد شد !

توجه : مطمئناً شهید با کمالات و رتبه ای که داره نیازی به ثواب ماها نداره. پس دلیل این گام چیه !؟؟

جواب : شما با اینکار ارادت و خلوص نیت و علاقتونو به شهید نشون میدید. یعنی به شهید میگید چیزی بهتر از ثواب اعمال یافت نکردم که تقدیم دوست کنم.

  گام (5) : درگیر کردن خود با شهید :

 سریعا همین الان عکس بک گراند گوشی موبایلتونو عوض کنین و عکس شهید رو بذارید

از امروز همه پیامک ها و تماس هاتون توسط دوست شما بررسی میشه ░ همینکارو برای دسکتاپ کامپیوتر هم انجام بدید.

 محل کارتون, کیف جیبی, داشبورد ماشین, هرجا میتونید یه عکس یا نشونه از شهیدتون بذارید.

  صبح اولین نفر به دوست شهیدتون صبح بخیر بگید و شب هم آخرین شب بخیر...

▒ در طول روز تا میتونید با روح شهید حرف بزنید.

▒ مدام به او فکـــــــر کنید.


   گام (6) : عدم گناه در حضور رفیق ! :

خود شهید اسم این گام رو گذاشته : آخرین حجاب !

روح شهید تا این گام 5 بسیار بسیار از شما راضیه و تمایل شدیدی به شروع رابطه داره ولی !

 آیا در حضور دوستی معنوی روحانی به این باصفایی میتوان گناه کرد !؟

 نگاه هامون, رابطمون با همکلاسی های نامحرم و اساتید نامحرم, چت با نامحرم, غیبت, دروغ, کاهل نمازی, کم فروشی, کم کاری در شغل, بداخلاقی در منزل و ..... 

جواب این سوال با خود شما....

  گام (7) : اولین پاسخ شهید :

کمی صبر و استقامت در گام 6 آنچنان شیرینی ای در این گام برای شما خواهد داشت که در گام بعدی انجام گناه براتون سخت تر از انجام ندادن اونه !

                      ░ با افتخار منتظر برخی نشانه ها باشید  :

                            خواب دوست شهیدتونو میبینید.

                                    مکاشفه ای در روز.

                   دعوت به قبور شهدا و راهیان نور جنوب و غرب.

                             پیامی, نشانه ای, گفتگویی و ......

                             انواع روزی های معنوی جدید...


  گام (8) : حفظ و تقویت رابطه

گام های سختی را گذرانده اید. درست است ؟

مطمئناً با شیرینی ای که چشیده اید از این مسیر خارج نخواهید شد.

   نسئل الله منازل الشهداء

 

   منبع:وبلاگ  شُهَــــــــدا دوسِتــــــــــون دارم


...سال نو مبارک

یاد شهدا بخیر!یاد خاکریز و سنگرهای شهدا بخیر!یاد سفره هفت سین شهدا بخیر...!

بیایید سال نو را با یاد شهدا خصوصا شهدای گمنام آغاز کنیم!

فکرش را بکن....



فـکـر کـن ...

چـنـد چـفــیـه ،

خـونـی شـد ،

تــا ،

چـــادری ، خـاکـــی نـشـود ...

ميلاد پيامبر رحمت و امام صادق خجسته باد

صدای بال و پر جبرئیل می آید
شب است و ماه به آغوش ایل می آید
لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد
که ساقی از طرف سلسبیل می آید
لباس خاطره را از حریر عشق بدوز
حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید
نگاه آمنه از این به بعد می خندد
چرا که معجزه ای بی بدیل می آید
ميلاد پيامبر رحمت، تاج آفرينش و امام صادق علیه السلام بر شما خجسته باد

شهادت امام رضا (ع) تسلیت باد


دلم برای تو پر می کشد امام غریب

غمت ز سینه شرر می کشد امام غریب

زیارت تو که فوق همه زیارت هاست

دل مرا به سفر می کشد امام غریب

حماسه عظيم 9 دي ، تجلي بصيرت ، همت و ولايت مداري امت حزب الله


تأكيد رهبر فرزانه انقلاب بر ماندگاري حركت حماسي امت در راهپيمايپي ۹ دي، نشان از اهميت فوق‌العاده اين حضور آگاهانه در تاريخ انقلاب اسلامي دارد.در آستانه سالروز راهپيمايي حماسي ۹ دي ۸۸ مروري داريم بر سخنان رهبر حكيم انقلاب درباه اين حركت خودجوش مردمي.


لطفا برای خواندن ادامه متن به ادامه مطلب بروید

ادامه نوشته

تشيع پيكر مطهر 5 شهيد گمنام قائمشهر





ای تابوت شهید، صد سینه سخن دارم از جنس بقیع

ای تابوت شهید، صد سینه سخن دارم از جنس بقیع

اربابــــــــــ دلمـــــــ حسینــــــــ

بر گوش جانم میرسد آوای زنگ قافله

این قافله تا کربــــــــلا دیگر ندارد فاصله

ایام سوگواری امام حسین(ع) بر رهروان راهش تسلیت باد...


من افتخار میکنم آری خداکند  جانم فدای حضرت سید علی شود

.

مردم همیشه نور خدا منجلی شود

درسینه ای که مملو مهر ولی شود

من افتخار میکنم آری خداکند

جانم فدای حضرت سید علی شود

سلامتی قلب تپنده مستضعفان جهان،عشق بسیجیان،حضرت ماه،امام خامنه ای صـــلــوات

سلام بر شهیدان!!!

رفتند تا وظیفه خودرا ادا کنند...

خودرافدای ماندن ماوشماکنند...

رفتندوباحمایت قلب پاکشان ..

یک کربلا حماسه خونین بپا کنند...

مامانده ایم وبارگناهی که می کشیم...

امروزدعاکنیم که شهیدان دعاکنند...


زتربت شهدا بوی سیب می آید


گويند که با نام تو مجنون گم شد

در چشم تو آفتاب گردون گم شد


من مي گويم ستاره اي بود شهيد


پيدا شد و چرخي زد و در خون گم شد


شهــــدا

شهـــــدا،دعا داشتند ادعا نداشتند.

نیایش داشتند نمایش نداشتند.

حیا داشنتد ریا نداشتند.

رسم داشتند اسم نداشتند.

شادی روح شهـــدا صلـــوات

اهل ایمان

اهل ایمان در راه خدا و کافران در راه شیطان جهاد می کنند پس شما

مومنان
با دوستان شیطان
بجنگید( و از آنها هیچ بیم و اندیشه نکنید)

که مکر و سیاست شیطان بسیار سست و ضعیف
است.
(آیه ۷۶ سوره ی نساء)

هـــفتــه دفــاع مقـــدس گــرامـی بــــاد

جـــنگ کجـائی ؟ که دلم تنـگ توست

رقـص جنون تشـنه ی آهنـگ توســت

جنگ کجائی؟که دلم خون شد است

زاده ی لیـلای تو مجـنون شــد است

جنــــگ شـهـیـــدان تــــو را دیــده ام

روی ســپـــیـــدان تـــــو را دیــــده ام

حــــیـف کـه فـــصل تو فرامـوش شـد

نـــاله ی جانسـوز تــو خــامـوش شد

شاعر:مرحوم آغاسی


یاد تمام گمنامان عرصه دفاع مقدس ،شهدای اسلام و شــهید صــدیـــقــــی صـــلوات

لطفــــا روی خون شهـــدا پا بگـــذاریــد

لطفا روی خون شهدا پا بگــــذارید!!!!!
تعجب نکن!!!!
میدانی این حرف کـــیســت؟؟؟؟؟؟


میدانی این حرف ، حرف کیست؟

آری درست حدس زدی، این حرف ، حرف من و توست،من و تویی که هر روز

ده ها بار این جمله را با هم بلند فریاد می زنیم.

من و تویی که معتقدیم خون شهدا بی ارزش است،

من و تویی که آن ها را مرده فرض میکنیم،

من و تویی که آرمان هایشان را عقب افتادگی تلقی میکنیم،

و من وتویی که...

تعجب کرده ای؟

تعجب نکن .

مگر غیر از این است؟

کدامتان ادعایی بر خلاف این دارید؟

کدامتان از مفهوم این حرف خود را دور میدانید؟

اگر باز هم میگویی نه،پس خوب گوش کن:

صبحت را با یاد چه کسی آغاز کردی؟بایاد خدا؟؟!؟!؟

گفتی ساعت چند نماز صبحت را خواندی؟نکنه گفتی باز هم قضا شد؟

وای برما، مگر فراموش کرده ایم حکایت آن شخصی که نزد

امام زمان (عج) رفت ولی با بی توجهی ایشان رو به رو شد،

شخص ناراحت شد و علت را جویا شد،مگر غیر از این بود که امام(عج)

سه بار پشت سر هم فرمودند:

از رحمت خدا به دور است،از رحمت خدا به دور است،از رحمت خدا به دور است

کسی که نماز مغربش را آنقدر به تاخیر افکند که ستاره ها در آسمان

پدیدار شوند و از رحمت خدا به دور است،از رحمت خدا به دور است،

از رحمت خدا به دور است، کسی که نماز صبحش را آنقدر به تاخیر اندازد که

ستاره ها از آسمان محو شوند؟پس چرا فراموش کرده ایم؟چرا ندای حق را نمی شنویم؟


کمی بیا جلوتر،امروز برای بیرون رفتنت چه کردی؟

بگذار از قبل از بیرون رفتنت سوال کنم،امروز کدام مانتو یا کدام لباست را پوشیدی؟

باز هم بیا جلوتر،می خواهم از زمانی که سوار بر ماشینت شدی برایم بگویی،

در راه کدام آهنگ را گوش دادی؟ آیا این ها مورد رضایت امام زمان(عج)بود؟

باز هم بیا جلوتر، چند بار به نامحرم چشم دوختی و

چند بار سعی در متوجه کردن دیگران داشتی؟

چرا ناراحت شدی؟ میگویی نگویم؟ چشم نمیگویم،پس تو بگو،

در سکوت و در تنهایی،در خلوت شب،با خدای خودت،بگو،نترس،

برای خدا نمیگویی، برای خودت بگو،

بگو که دیگر واجباتم برایم بی اهمیت شده است،

بگو که از محرمات لذت می برم و غافلم از حال مولایم امام زمان(عج)،

بگو که خون شهدا و عقایدشان برایم بی ارزش شده است نه در گفتارم،بلکه در عملم،

بگو که پا بر روی خون سید الشهدا گذاشته ام و دل زینب کبری(س) را خون کرده ام،

بگو آنقدر غرق دنیا گشته ام که یادم رفته است،شهدا زنده اند و شاهد بر اعمالم،

بگو آنقدر غافلم که فرزند بی بی حضرت فاطمه زهرا(س) را هم از یاد برده ام.


حال تو چه میگویی؟باز هم مخالفت میکنی؟اگر هنوز هم قبول نکرده ای،

از دیگران بپرس تا برایت بگویند،از دیگران بپرس تا برایت از جسم های بی سر بگویند،

تا برایت از بدن های تکه تکه بگویند،تا برایت از لب های تشنه بگویند،

تا برایت از خمپاره و گلوله و خون بگویند،تا برایت از جنون بگویند،

تا برایت از استخوان های بی نشان بگویند،تا برایت از پلاک های زیر خاک بگویند،

تا برایت از نیم پلاک ها بگویند،تا برایت از اسارت ها بگویند،

تا برایت از ندیدن فرزندانشان بگویند،تا برایت از ایثار ها بگویند،

تابرایت از عشق بگویند،تا برایت از دریای خون بگویند،

تا برایت از مشک های پر از اشک بگویند،تا برایت از بچه های بی پدر بگویند،

بپرس تا برایت ار نامردی روزگار سخن بگویند.

آیا هنوز هم می خواهی بشنوی؟ آیا تحمل شنیدن داری؟

آیا تحمل تصوّر جسم های در خار فرو رفته را داری؟ می پرسی چرا در خار فرورفته؟

مگر فراموش کرده ای حکایت آن دلاور مردانی که بی درنگ

بر روی خار ها دراز میکشیدند تا دیگران از روی آنها عبور کنند و به پیروزی برسند.


می دانی این ها برای چه بود؟ برای که بود؟

نگو که برای پس گرفتن خاکشان بود،نگو که برای دفاع از میهنشان بود،

بلکه فریاد بزن برای انتقام گرفتن صورت سیلی خورده بانوی دو عالم بود.

نکند باز هم می خواهی بشنوی؟؟!؟ اما دیگر من نمی توانم بگویم!!،

پس اینبار تو بگو ، تو فکر کن:

اول یادی از دست های بریده علم دار کربلا بکن،

بعد یادی از جسم بی سر امام حسین(ع) و

بعد هم یادی از دختر کوچکشان حضرت رقیه(س) ،

نمی گویم که یادی از عبدالله ابن حسن(ع) که خود را سپر امام حسین(ع)کرد بکنی،

زیرا میدانم که شرمنده خواهی شد.

حال نگاهی به خود بیانداز،ببین آیا باز هم میتوانی بگویی*العجل یا مولای*

در حالی که تو باعث میشوی هر جمعه چشم های مولایت بگریند

و دهان مبارکشان ناله استغفار سر دهند.


حرف برای گفتن بسیار است ، اما افسوس که کسی نمیشنود،

افسوس که همه خفته اند.

پس با تو میگویم یا مولای ، که به فریادمان رسی.

یا مولانا یا صاحب الزمان(عج)

الغوث،الغوث،الغوث

ادرکنی، ادرکنی،ادرکنی

الساعه،الساعه،الساعه

العجل،العجل،العجل

قسمتی از وصیــــت نامه شهیــــد صدیــــقــــی


بسم رب الشهدا و الصدیقین

و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون

گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته می شوند مردگانند بلکه انان زنده اند و در نزد خدای خویش روزی می خورند. درود بیکران خداوند یکتا که به ما هستی بخشید و مارا از نعمتهای بی شمار خود برخوردار ساخت .سلام بر پیام آوران الهی به خصوص پیامبر بزرگ اسلام پایان بخش رسولان که مارا به وادی ایمان هدایت فرمودند و مارا از اسارت طاغوت رهایی بخشیدند.درود و سلام خدا بر رهبر کبیر انقلاب که استقلال ،آزادی جمهوری اسلامی را به ارمغان آوردند و درود فراوان بر یاران مخلص امام مخصوصآ در جبهه ها که جزء انصار و یاران اباعبدلله شمار می روند و لعنت خدا بر منافقین و دشمنان اسلام  باد.اینک سخنی با پدر و مادر مهربان و دلسوزم ضمن عذر خواهی از اینکه نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم از شما می خواهم که برای من گریه نکنید چونکه خودم شهادت را از جان و دل قبول کردم.پدر و مادر عزیزم برای حسین(ع) گریه کنید که در کربلا تنها جان داد و کسی در بالا سرش نبود.مادرم همچون زینب قهرمان باش و همچون کوه استوار باش.برادرانم!برای من ناراحت نباشید بالاخره انسان باید بمیرد هیچ کس نمیتواند در این دنیا بماند.همه رفتنی هستیم.پس چه بهتر که در راه اسلام و اهداف اسلام فدا شویم و از شما میخواهم که جای مرا در سنگر پرکنید که به قول امام مسجد سنگر است سنگرها را حفظ کنیدکه منافقین و دشمنان اسلام از نماز ها و مسجدها میترسند.خواهرانم!شماها میتوانید با حفظ حجاب خود حافظ خون من و هزاران شهید دیگر باشیدکه به قول معروف (ای زن از فاطمه به تو خطاب است/ارزنده ترین زینت زن حجاب است)سخنی با مردم حزب الله!مردم قدر این رهبر را بدانید به خداوند قسم این رهبر فرستاده خداست.(به قول آیت الله طالقانی:بدانید که اگر قدر این رهبر را ندانید به کفران نعمت خدا دچار میشود)  

زندگی نامه شهید صدیقی

شهید صدیقی در سال 1345 در شهرستان قائمشهر و در یک خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود و در همان دوران کودکی  راه و رسم چگونه زیستن را در دامن پرمهر مادری آموخت تا اینکه با وجود مشکلات زیادی که بر سر راه والدین او قد علم کرده  بود،رشد و نمو کرد  و به سن هفت سالگی رسید و راهی مدرسه شد و دوران ابتدایی را در مدرسه ادیب سپری کرد.او از همان ابتدا انسانی فعال و زحمتکش و مخلص بود.بعد از پایان دوره ابتدایی این فعالیت و تلاش او جلوه گر شد و همه فامیل و اهل خانواده از او راضی بودند.ایام تعطیل را به میل خود به کار و فعالیت اشتغال داشت تا اینکه پا به مرحله بعدی تحصیل نهاد و این دوره مصادف بود با ایام پیروزی انقلاب اسلامی ایران که او نیز به عنوان فرد کوچکی از توده های میلیونی مردم به فعالیت و اعتراض بر علیه نظام دیکتاتوری پهلوی برخاست با کتابخانه مدرسه و مسجد محل فعالیتش را شروع کرد و یک لحظه از خط امام دوری نمی کرد و اکثرشبها را در مسجد محل با بچه ها به حراست  و پاسداری از ارزشهای انقلاب مشغول بود و در خدمت امت حزب الله بود.باوجود پیروزی انقلاب اسلامی و اتمام دوره راهنمایی و رسیدن به سن مشمولیت تا به اینجا اکتفا ننمود و راهی خدمت مقدس سربازی شد و به اتفاق چند تن از بچه های محل به پادگان 04 بیرجند اعزام شد و بعد از اتمام دوران آموزشی به حکم قرعه به پادگان ترابری تهران منتقل شد حدود 21 ماه در محفل گرم دوران خدمت را سپری کرد و در آذر 66 خدمتش را به اتمام رسانید اما نکته قابل ذکر اینجاست که وقتی ایشان به مرخصی می آمدندلحظه ای از مسجد دور نمی شدند دائما با مسجد در تماس بود که این خود خلوص نیت او نسبت به این انقلاب و خونهای نابه حق ریخته،است. خلاصه خدمتش تمام شد و همه می دانید که آرزوی هرپدر و مادر این است که بعد از اتمام خدمت سرو سامانی به زندگی فرزندش بدهد ولی او باوجود درگیر بودن کشور اسلامی مان با جنگ تحمیلی میل به جبهه داشت و با اصرار زیاد بعد از 24 ماه خدمت و یک ماه استراحت در بهمن سال 66 به همراه چند تن از برادران بسیجی پایگاه راهی میادین نبرد حق علیه باطل شد وبارها میگفت :((حالا که من 24 ماه خدمتم را در بهترین منطقه کشور به اتمام رساندم دلم میخواهد به منطقه عملیاتی بروم.آنجایی که جوانان این مرز و بوم به خاطر یک قطره آب لب تشنه  به شهادت  می رسند وآب را به همسنگران خود تعارف میکنند ،از نزدیک نظاره گر باشم تا شاید کمکی نه چندان مهم از دستم براید و انجام دهم)) به هر حال از انجایی که زندگی سراسر مبارزه و رنج مولای متقیان علی(ع) را الگوی خود قرار داده بود،به منطقه رفت و با وجود درگیری شدید و علی رغم میل باطنی خود به منطقه جنوب کشور اعزام شد و بعد از چندی ماموریت موفقیت آمیز در تاریخ 25/12/66 در منطقه خرمال عراق جان به جان افرین تسلیم نمود و شربت گورارای شهادت را از جام ساقی کوثر نوشید به همین ترتیب راضی به زندگی 22 ساله اش خاتمه داد.

پس حال که مجتبی و مجتبی ها رفتند و کوله بار زندگیشان را با نام حسین ابن علی (ع) مزین کردند،چرا نباید برای ما درس باشد و عبرت بگیریم.آیا او به زندگی علاقه نداشت و میل به ازدواج نداشت؟مسلمآ هر انسانی برای خود برنامه ای دارد ولی او به خاطر درگیر بودن میهن اسلامی مان با دسیسه صدامیان به خاطر اسلام و قرآن و حفظ ناموس و خاک میهن عزیزمان همه اینها را رها کرد و به سوی میادین نبرد شتافت تا به ندای مولایمان امام زمان(عج) لبیک گفته باشد و همین کار را هم کرد.پیامبر نیز در یکی از سخنان خود می فرماید :((چون آخر الزمان فرا رسد خداوند از میان امت من خوبها را برچین میکند ومی برد)).

یادت باشه....

خواندن این زندگینامه ها

شاید جرقه ای باشد برای بهتر زندگی کردن.

رفتار وزندگی شهدای ما،جاذبه های زیادی داشت،اما...

اما بهترین جای زندگی شان شهادتشان بوده

شهدا چه زیبا رفتند!

برای همین حضرت امام خمینی(ره)فرمودند:((شهادت هنر مردان خداست))

ما خون دلها خورده ایم ، قرارمان برای نسل نوجوان و جوان این نبود

من آنروز یک عشق داشتم ؛ پیروزی یا شهادت ، بعضی ها امروز  هر ساعت ، عاشق و معشوق  آدم های غریبه می شوند  و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند!

 من آنروز از گل و لای و خاک سنگرها  بر لباسهای ساده ام  لذت می بردم و بعضی ها امروز از شلوارهای لی  خاک نما و پاره پوره خارجی !

  من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم ، بعضی ها امروز رو سری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده  و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند !

  من آنروز در خط مقدم برادران غریبه زیادی را می دیدم و به همه می گفتم  : خدا قوت،  نه خسته برادر!  ، بعضی ها امروز برای طرح دوستی ، فقط  با عجله از همه  می پرسند :   ASL?

  من در شب قبل از عملیات بر دستانم  حنا می زدم  تا در جشن پیروزی  یا شهادت شرکت کنم ، بعضی ها امروز  بر چهره شان  هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند  تا به نامحرم بگویند : من   های  کلاسم ،  نگاهم کنید !

  من آنروز در وصیت نامه ام می نوشتم : خواهرم حجاب تو بر علیه دشمن از خون من موثر تر است ، بعضی ها امروز حتی در پروفایل شان می نویسند : همیشه به روز هستم ، دوره و زمانه  عوض شده  و عشق من مد گرایی و تقلید از غربی هاست.چادر را تجربه نکرده ام ، قدیمی است !

  من آنروز در بیسیم از بچه های پشتیبان می خواستم از طرفم برای دشمن نخود و آجر و سنگ ( آتش) بفرستند ،  بعضی ها امروز به هر ناشناسی می گویند : برایم  شارژ بفرست !

  من آنروز مشامم از بوی  دود و باروت پر بود و برای رسیدن به هدفم ، از آن لذت می بردم ، بعضی ها امروز از بوی الکل در انواع ادکلن های خارجی !

  من آنروز خشاب و اسلحه ام را برای نابودی دشمن در بغل گرفته بودم و بعضی ها امروز سگ های نجس تزئینی گران قیمت را !

  من آنروز در جبهه ، اوقات فراغتم را در چاله هایی ، قرآن و دعا می خواندم ، اسغفار می کردم و لذت می بردم ،  بعضی ها امروز در چت رو م ها  به دنبال عشق ناشناس و گمشده ساعتها به بطالت ، پرسه می زنند و روم عوض می کنند !

  من آنروز در هنگام عملیات ، در گوشی  بیسیم ، یا زهرا(س) و یا حسین(ع)  می گفتم و بعضی ها امروز در گوشی خود ،از نفس ، عشق ، ناز و فدایت شوم به نامحرم و ناشناس!

   من آنروز در خط ، یک دست لباس خاکی داشتم وبا آن احساس غرور ، زیبایی و عزت کرده و شکر خدا می گفتم ،  بعضی ها امروز لباس های رنگارنگ خارجی و صورتی تزئین شده اما  خود انگاره ای زشت  که هیچگاه با تغییر مد ،از خودشان راضی نمی شوند ! 

  من آنروز  باد گیرم را تا روی  دست و پا می کشیدم  تا شیمیایی نشوم و برای دفاع توان داشته باشم،  بعضی ها امروز  شلوار و مانتوی کوتاه را انتخاب کرده اند که رهگذران را هم آلوده کنند !

  من آنروز در خط مقدم حتی مراقب عطسه هایم بودم که حضور گروهانم را به دشمن راپرت ندهم ، بعضی ها امروز بی واهمه در خیابان  قه قه می زنند و با بزک وآرایش و البسه رنگارنگ ، جلب تو جه نامحرم کرده و می گویند  : مرا نیز به حساب آورید ، آدمم !

من آنروز قبل از عملیات از حلالیت خواهی از همرزمانم  و بعد از عملیات ، از شکر خدا و یاد دوستان شهیدم صحبت می کردم و بعضی ها امروز از پایان سریال های عاشقانه   فارسی وان  و  من و تو   و مارک نوشیدنی های سر میز آنها !

  من آنروز بعد از عملیات از بلندگوهای گوشه و کنار خط ، بهر نبردی بی امان ... را می شنیدم ، و بعضی ها امروز با سیستم گوش خراش ماشین بابا ، آهنگ های رپ با الفاظ رکیک به محارم !

  من آنروز از اطلاعات شخصی  خود و دسته و گروهانم مراقبت می کردم تا دشمن از آن سوء استفاده نکند ، بعضی ها امروز  حتی مشخصات و عکس های شخصی و خانوادگی شان را بی پروا در فیس بوک و توئیتر  منتشر کرده  تا نامحرمان و بیگانگان هم آن را ببینند !

  من آنروز در خط مقدم ساعت ها بیدار می ماندم تا دشمن غافلگیرمان نکند بعضی ها امروز ساعتها برای ملاء عام و مد نمایی ، خود را تزئین می کنند تا با کار کم بهای خود ، نامحرمان را غافلگیر کنند!

نه !  این قرارمان نبود !

ما رفتیم تا شما نیز راهمان را ادامه دهید ، رفتیم تا امنیت امروز را به ارمغان بیاوریم  و تو بتوانی عفت و حجاب فاطمی را بر گزینی ! رفتیم تا دشمن ، نتواند حیای شما را به بی حیایی تبدیل کند ،رفتیم تا اطاعت کنیم از قرآن و رسول و اولی الا مر ، تو هم  مراعات کن !  بر گرد و اندکی بیاندیش  ؛  ... ما خون دلها  خورده ایم ! منبع : وبلاگ زیبا وب ، برگزیده ای از یادداشت های یک جانباز شرکت کننده در عملیات ، والفجر 8 ، کربلای5 ، نصر و ...  

شهیدصدیقی...

حلبچه ، خرمال ! بگویید كه فرزندی در آغوش گرم مادرش جان داد.


آه! حلبچه ، قصه ‌هایی داری در دل كه هر گوشی را یارای شنیدن نیست پس برای تاریخ و آیندگان بگو كه مردمی در دل شب كه همه موجودات در خواب و آرامش هستند دچار دیوی شیطان صفت شوند و آرامش شب شان بر هم خورد و خفاشان بعث به طفلان و پیران یورش برده و خوابی ابدی را برای مردم بی‌گناه به ارمغان آوردند.

حلبچه ، خرمال ! بگویید كه فرزندی در آغوش گرم مادرش جان داد. شاهد باشید كه مادر و فرزند در آغوش یكدیگر به خواب ابدی فرو رفتند، بگویید كه خانواده‌ای با یكدیگر به خواب ابدی فرو رفتند، بگویید كه خانواده‌ای با هم ... طفلی معصوم در قنداق در رودخانه خروشان و دیوانه می‌افتد. مادرش آه و شیون سر می‌دهد كه بچه‌ ام را آب برد اما از دست كسی كاری برنمی‌آید.

صبح بیست و پنجم هوای خرمال ، هوای دیگری بود . بچه‌های گردان همزه عازم میدان عشق و ایثار بودند تا دوباره كربلا را در سرزمین كربلای ایران زنده كنند . گردان حركت كرد و فرمانده و مرشد قافله عشق در پیشاپیش كاروان كربلا.

ای زمین، ای آسمان ، ای كوه ‌های غرب ای رود پر خروش ، ثبت كن این لحظه را كه در قیامت همه خلایق نظاره كنند.

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها...


الا يا ايها الساقي ادركأساً و ناولها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها
ببوي نافه اي كاخر صبا زان طره بگشايد
ز تاب زلف مشكينش چه خون افتاد در دلها
به مي سجاده رنگين كن گرت پير مغان گوي
كه سالك بيخبر نَبْوَد ز راه و رسم منزلها
شب تاريك و بيم موج و گردابي چنين هائل
كجا دانند حال ما، سبكباران ساحلها
(حافظ)

دفاع همچنان باقیست...