طراحی از تیم سایبری شهید محمد سلیمانی(سنگر نقطه رهایی)
خادم الشهید محمد سلیمانی
ولادت:1366 رودسر
تحصیلات: فوق دیپلم
شهادت: 6/1/1389 پادگان میشداغ
سن شهادت:23 سال
مسئولیت: مسئول تدارکات
یگان اعزامی: بسیج
محل دفن: گیلان:رودسر – گلزار شهدا
خادم الشهید محمد سلیمانی
ولادت:1366 رودسر
تحصیلات: فوق دیپلم
شهادت: 6/1/1389 پادگان میشداغ
سن شهادت:23 سال
مسئولیت: مسئول تدارکات
یگان اعزامی: بسیج
محل دفن: گیلان:رودسر – گلزار شهدا
فکه...
فکه سرزمینی رملی-باشن های روان
به نظر شما فکه یا مکه؟؟
چه فرقی میکنه-بگو عشق اباد-مدینه فاضله-بیت الله ثانی مهم این
است که احرام ببندی وهروله کنی تا قتلگاه وقربانگاه آوینی...
فکه به یاد آور خاطرات سرخو رنگینه
فتح المبین-طریق القدس-والفجرمقدماتی.
فکه یعنی حسن باقری
مجید بقائی-علی محمودوند-بوی پیراهن یوسف وبوی عشق..
فکه یعنی سید مرتضی آوینی- سیدشهیدان اهل قلم
فکه یعنی خاکی های افلاکی یا به تعبیر دیگه فکه یعنی ازفرش تا عرش...
فکه محل نوشتن پایان نامه های فارغ التحصیلان مدرسه عشق
ودانشگاه دفاع مقدس است.
فکه یعنی نمره بیست پای کارنامه بچه بسیجی ها.
فکه بازتاب عاشورا وپس صحنه های کربلاست.
درمن ابلس هایی تحصن کرده اند که سربازانشان
مثل موریانه ستون های ایمانم را میجوند.
فکه با کوله بار می ایم:
کوله بار گناهم را از من بگیر تا شانه هایم سبکتر شود تا بتوانم
راحت تر بپرم وپرواز کنم.
فکه کمکم کن تا عادت کنم عادت نکنم
فکه-آوینی رابا همه خوبیهایش -حسن باقری رابا همه مظلومی ودرایتش
ومجید بقائی را باهمه وقارش در من زنده کن.من بوی تعفن گرفتم.
شهدا دستم را بگیرید بین من-شما خط فاصله هست.
آمده ام خط فاصله هارو بردارم.
دستم رابگیرید
چفیه-پلاک-سربند-تسبیحم را اماده کردم حتی قرآن کوچیکم هم
امادست..خلاصه همه جوره آماده ام
فکه مرا از خواب غفلت بیدارکن.
مرا ویران کن وبساز-با خاک خودت بساز.
مرا از قفس دنیا رها کن تا رها شوم از همه قیدو بند ها
مرا...مرا....فراموش نکن
مرا به خاکت بسپار تا استحاله شوم.تا جوانه بزنم وسبزتر از سبزبرویم.
مرا در آغوش بگیرتا در تو گم شوم.
من نه تو-تو نه من-من هیچ چیز نیستم هر چه هستی توئی تو...
فکه مرا دریاب
التماس دعا
یا علی
بسم رب الشهدا
همسنگرا سلام علیکم.
وعده دیدار رسیده,شکر خدا که بازم مورد تایید شهدا قرار گرفتیم.
تا بعد از عید بروز نمیشیم.پیشاپیش سال نو مبارک.
رهسپار سرزمین عشق و خون هستیم.
در پادگان دژ دعا گو هستیم.
خوبی که ندیدید بدی هامونو حلال کنید.
التماس دعای...
یا علی نجف
ثانیه ها را در عطر شکوفه های عشق بپیچید.
هلهله کنید و پای بکوبید که اینک،
یازدهمین فصل کتاب شیعه،
با دست های سبز مردی از تبار ملکوت، ورق می خورد.
ولادت امام حسن عسکری(ع) مبارک باد.
با سلام دوستان محترم در این سایت
ثبت نام جهت خادمی دیگر صورت
نمیگیرد
علي در عرش بالا بي نظير است
علي بر عالم و آدم امير است
به عشق نام مولايم نوشتم
چه عيدي بهتر از عيدغدير است؟
اینک،
دست مقدس فاطمه علیهاالسلام ،
در دست بی کران علی(ع)
حلاوت هلهله فرشتگان را لمس می کند و
شور کبریایی افلاکیان را
برمی انگیزد.
امشب،
شبی است که دو نیمه سیب با هم پیوند می خورند
تا گونه های زمین از شوق، گل بیاندازند.
آسمان،
تنها سقفی است که این همه شادی را تاب می آورد.
کوچه در آستانه آمدنتان ایستاده است به شوق.
.
در شب اول ذیحجه که هلال ماه با کرشمه خودنمایی می کرد
خورشید به خانه علی علیه السلام وارد شد
باد صبا همه را خبر رسانید که: زیور ببندید؛
نور با نور پیوست و جهان روشن شد.
درختان شکوفه های خود را بر زمینیان ارزانی داشتند.
.
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى، الصِّدّیقِ الشَّهیدِ،
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً،
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ.
قدس
از
شام
می گذرد.....
جنگ در سوریه به نقاط حساس خود نزدیک می شود. از طرفی ایالات
متحده قصد حمله به این کشور را دارد و از طرف دیگر هر روز اخبار
پیروزی های پی در پی نیروهای سوری را در جبهه مبارزه علیه
سلفیون می شنویم.
اما نکته قابل توجه کشته شدن مردم بیگناه توسط تروریست هاست
حمله تروريستي در "الحوله" سوريه
هنوز هم براي شهادت فرصت هست؛
دل را بايد صاف كرد"
"راه کاروان عشق ازمیان تاریخ میگذرد ،
وهرکس در هر زمان بدین صدا لبیک گوید ،
از ملازمان کاروان کربلاست"
از كميل به همه دنيا پرستان...
به گوش هستيد؟؟؟
شما را به خدا حالا كه دهه چهارم اين انقلاب است به خاطر بسپاريد
كه اين انقلاب ثمره خون شهيدان است و اگر يك بار ديگر دشمنان
بخواهند به اين نظام تعرض كنند باز همين بسيجي هاي مظلوم
هستند كه سينه را آماج تيرها خواهند كرد و ايران را گورستان متجاوزين...
مفهومه...؟؟؟
ديروز از هر چه بود گذشتيم،امروز از هرچه بوديم گذشتيم.
آنجا پشت خاكريز بوديم و اينجا در پناه ميز .
ديروز دنبال گمنامي بوديم و امروز مواظبيم ناممان گم نشود .
جبهه بوي ايمان ميداد و اينجا ايمانمان بو مي دهد .
آنجا بر درب اتاقمان مينوشتيم يا حسين (ع)فرماندهي از آن توست
الان مينويسيم بدون هماهنگي وارد نشويد.
الهي نصيرمان باش تا بصير گرديم،
بصيرمان كن تا از مسير برنگرديم .
آزادمان كن تا اسير نگرديم.
حقا که تو از سلاله ی فاطمه ای
زیباتر از این نام ندیدم به جهان
| |||||
|
نشانت كجا بود؟
گفتي،قلب هاي شكسته؟! يا..
دوباره بگو لطفا..
شنيدم..
مي آيم..
منتظرم بمان!
تو هم چقدر ناز داري!
اگر مي شود،
وقتي ميخوانمت ،رو برمگردان!
بسم الله
بى گمان خواهد آمد
در صبح يک آدينه!
سوار بر سمند سپيده با رايت آفتاب بر دوش،
تا به اهتزاز درآورد آن را بر بلنداى گنبد گيتى!
او مى آيد
تا با آذرخش ذوالفقارش
سينه شب را بشکافد!
وخورشيد خدا را نمايان سازد!
در جاده انقلاب روي تابلو نوشته:
جاده لغزنده است دشمنان مشغول كارند با احتياط برانيد
با دنده لج حركت نكنيد سبقت ممنوع
دير رسيدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسيدن به امام است
حداكثر سرعت بيشتر از سرعت ولايت فقيه نباشد
اگر پشتيبان ولايت نيستيد لا اقل كمر بند دشمن را نبنديد
با وضو وارد شويد اين جاده مطهر به خون شهداست..
برگرفته از از اینجا تا آسمان راهی نیست
شهیدپاسدارسیدمیثم تراهی
خاطره یکی از جوانان بسیج از خاطرات شهید تراهی
از قبل از عید رو بورد بسیج تاریخ یکی از روزهایی رو نشون میداد که قرار بود دیدار با خانواده شهید تراهی داشته باشند. خودمو برای اون روز آماده کرده بودم. تو اون ایام هم همش یاد خاطرات سفر به مناطق جنوبی می افتادم که سال قبل رفته بودم. همش صحبت های آقای جعفرنژاد تو ذهنم هجی میشد. آقای جعفرنژاد همون پاسداری که سالهای زیادی رو تو اسارت ارتش بعث بود.
خاطره اون روز تو اتوبوس به شرح زیر است:
برای مطالعه به ادامه مطلب مراجعه کنید و نظر خودتو بفرمایید.
خادم الشهید محمد سلیمانی
ولادت:1366 رودسر
تحصیلات: فوق دیپلم
شهادت: 6/1/1389 پادگان میشداغ
سن شهادت:23 سال
مسئولیت: مسئول تدارکات
یگان اعزامی: بسیج
محل دفن: گیلان:رودسر – گلزار شهدا
در ۴ فروردين ۱۳۸۹ و اولین روزهای بهار سال همت مضاعف-کار مضاعف، گلي از گلهاي بوستان ولايت، پروانه صفت سوخت و سوار بر مرکب نور، آسماني شد.
شهيد محمد سليماني، بسيجي نوراني امام خامنه اي، گل نشکفته بوستان راهيان نور، در میعادگاه صيّاد از دل خاک شکفت و به افلاک پرکشيد.
ديگر چه بايد گفت؟
*
پادگان ميشداغ، همان کربلاي شيدايي بود که سيد شهيدان اهل قلم فرمود:
«هر شهيد کربلايي دارد که خاک آن کربلا تشنهي خون اوست؛ و زمان انتظار ميکشد تا پاي آن شهيد بدان کربلا رسد، آنگاه خون شهيد معبري از نور خواهد گشود و روحش را از آن، به سفري خواهد برد که براي پيمودن اين مسير، هيچ راهي جز شهادت وجود ندارد.»
شهید محمد سلیمانی، در 8/ 1/ 1366، در شهرستان رودسر و در خانوادهاي متدین و عاشق اهلبیت علیهمالسلام متولدشد. اين شهيد عزيز، دارای مدرک فوق دیپلم برق بود و خدمت سربازی اش را در دی ماه 1388 به پایان رسانده بود و به دلیل عشق و علاقهي وافر به شهدا و پاسداشت راهشان به عنوان خادم الشهدا، به مناطق عملیاتی اعزام شد.
مطالب يادداشت شده در دفترچه شخصي شهيد سليماني، گوياي صفات زيبايي است که در روح بزرگش نهفته بود؛ نماز اول وقت به جماعت، ولايت مداري، مداومت بر دعاي عهد و زيارت عاشورا، حسن خلق و...
همه دوستان می دانند که او برای پیوستن به خیل عظیم شهدا سرازپا نمی شناخت نوعی بی قراری دراوحاکم بود،ازهمه سراغ آدرس گرو ههای تفحص شهدا را می گرفت وآن قدردراین امرُمصر بود ،که ازهرکدام از دوستانش که بپرسی ازاین موضوع مطلع است.
ما را چه میرسد درک مقام عظیم شهدا، بیمار دلانی چون ما که دررنج دنیا زدگی غوطه میخوریم وتمام هم خود را مصروف بدست آوردن وجاه ومقام وگذران زندگی روزمره خود کرده ایم ؛ درک مسئله شهادت بسیار برای ما سخت است!درک اینکه کسی اینگونه ودر این راه قدم برداشته وجان وتن خود که بالاترین سرمایه مادی است را(به زعم ما) نیست ونابود کند ،آسان نیست.
شهید محمد سلیمانی مانند بسیاری از نوجوانان و جوانان این مرز و بوم در تعطیلات عید که همگان به دنبال استفاده از تمتعات مادی دنیایی هستند، با ترک خانه وکاشانه برای خدمت به اشاعه فرهنگ شهید و شهادت راهی مناطق عملیاتی شد و در مقرهای راهیان نورمشغول خدمت به کاروانهای عشق گردید.
فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً
به طور قطع و یقین خداوند اینان را که قیام می کنند برای احیای کلمه الله ارج می نهد و اجرش را شامل حالشان می کند و ما را چه رسد به درک و مقام والایشان.
آقای محمدی که مسئولیت یکی از کاروانهای راهیان نور در جبهه ها را بر عهده داشت خاطره جالبی را از شهید محمد سلیمانی برایم بیان کرد، اومی گفت؛ در شهر سوسنگرد شهید سلیمانی را دیدم که با ماشین در حال رفتن بودند به او گفتم کی به شهرستان برمیگردی؟ او گفت من نذری کردم و تا سیزده فروردین در منطقه هستم.شاید نذرم برآورده شود.دقیقاً چهل هشت ساعت پس از این دیدار خبر شهادتش همه را در بهت و حیرت فرو برد. اینها بهانه است وقتی قرار باشد خداوند کسی را به لقاءش برساند خود اسباب وسیله اش را فراهم میکند. یکی با اصابت تیر، یکی در اثر تصادف، یکی در اثر سقوط از بلندی و...
التماس دعابه یاد شهید محمد سلیمانی
شادی روحش صلوات
یکی از رفقاش که بچه مازندران بود تو میشداغ با هم بودن خواب دیده بود روز قیامت شده و جمع همه خادم الشهدا ها جمعه . چند تا ملک غضب ناک وایستادن دارن همه رو شلاق می زنن . صدای آه و ناله ها هوا بود . ولی هر چی محمدو می زدن بهش اثر نمی کرد ... یه ندایی میاد که می گه : این یکی رو رها کنین . این عذاب نداره ...
.
.
.
یکی دیگه از رفقاش که تو مشهد طلبه است و چند سالی از خودش بزرگتر خواب می بینه محمدو ... خوشحال و خندون . می گه : نگران من نباشین . من پیش امام حسین جام خوبه . فقط حواستون به مادرم باشه ... غصه من خیلی براش سخته ....
.
.
.
یه روز قبل هفتم مادرش می ره سر مزار . یهو یه خانمی میره جلو و بغلش می کنه و می گه شما مادر شهیدین نه ؟
کرجی بودن . پسرش یا برادرش ( درست یادم نیست ) خادم الشهدا بود . فقط روز اول تو قطار محمدو دیده بود . خود خانمه هم خادم الشهدا بود . می گفت همون اوایل خواب دیدم تو یه اتاقی نشستیم . دور تا دور پر خانم چادری . یه خانم قد بلند نورانی از در میاد تو . دست شما رو می گیره و بلند می کنه و می گه : این مادر شهید محمد سلیمانیه . چهره تون از همون خواب یادمه ...