سلام
بابا خیلی دلم می خواست که در این لباس مقدس پاسداری راه تو رو ادامه بدم، حیف که نشد.ولی به عنوان یک بسیجی تو این راه ،اسلحه زمین افتاده شما رو برداشتم و راهت را دارم ادامه میدم. برام دعا کن من مثل خودت کارم به شهادت تمام بشه. تو این سال ها که تو لباس بسیجی بودم خیلی حرف ها و زخم زبان ها شنیدم. ما بسیجی ها عادت داریم که جلو تیر و ترکش ها روبگیریم .تو فتنه ۸۸ و ۹۶ یادم هست تو محل به ما می گفتند که سر شمارو جلو پایگاه میبریم .یاد خاطراتیافتادم که تو محل جمنان خیلی غریب بودی.
هنوز هم فقط این مسئولین دارن با اسم شهدا بازی میکنند .
تو این مدت خیلی بهت نیاز داشتم ،ایکاش پیشم بودی.
این حرف من با مردم هست که میگن به شما سهمیه دانشگاه و چیزهای دیگه میدن؛ همه این چیزها رو به شما میدم تا پدرم یک شب پیش من باشه، فقط یک شب. پس قدر پدران تون بدونید و حرف الکی نزنیم خواهشم.
راستی من تو وصیت نامه ام هم نوشتم؛ اگه قسمت شد شهید شدم کنار خودت منو دفن کنند.