ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
علی
- علیه السلام - بعد از خاتمه جنگ جمل وارد شهر بصره شد . در خلال
ایامی که در بصره بود ، روزی به عیادت یکی از یارانش ، به نام " علاء بن
زیاد حارثی " رفت . این مرد خانه مجلل و وسیعی داشت. علی همین که آن خانه
را با آن عظمت و وسعت دید ، به او گفت : " این خانه به این وسعت ، به چه
کار تو در دنیا می خورد ، در صورتی که به خانه وسیعی در آخرت محتاج تری ؟ !
ولی اگر بخواهی میتوانی که همین خانه وسیع دنیا را وسیله ای برای رسیدن
به خانه وسیع آخرت قرار دهی ، به اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی ،
صله رحم نمایی ، حقوق مسلمانان را در این خانه ظاهر و آشکار کنی ، این
خانه را وسیله زنده ساختن و آشکار نمودن حقوق قراردهی ، و از انحصار مطامع
شخصی و استفاده فردی خارج نمایی " .
علاء : " یا امیر المؤمنین ، من از برادرم عاصم پیش تو شکایت دارم "
- " چه شکایتی داری ؟ "
- " تارک دنیا شده ، جامه کهنه پوشیده ، گوشه گیر و منزوی شده همه چیز و همه کس را رها کرده " .
خداوند بر پیشوایان عادل فرض کرده که ضعیفترین طبقات ملت خود را مقیاس زندگی شخصی خود قرار دهند. و آن طوری زندگی کنند که تهیدست ترین مردم زندگی میکنند . تا سختی فقر و تهیدستی به آن طبقه اثر نکند ، بنابراین من وظیفه ای دارم و تو وظیفه ای "
داستان راستان جلد اول
نهج البلاغه خطبه 207
امیدوارم همیشه شاد باشین و سلامت
ممنون
65168
ممنون از بازدیدتون.